معنی حسین سحرخیز
حل جدول
بازیگر فیلم قلاده های طلا
لغت نامه دهخدا
سحرخیز. [س َ ح َ] (نف مرکب) آنکه پگاه برخیزد. که بامدادان زود از بستر خواب برخیزد. که صبح زود از خواب برخیزد:
پگه تر زآن بتان عشرت انگیز
میان دربست شاپور سحرخیز.
نظامی.
دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاران
چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیز است.
سعدی.
بخدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را.
حافظ.
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد.
حافظ.
|| مجازاً، عابد. زاهد. که سحرها برای عبادت برخیزد و شب زنده داری کند. مستجاب الدعوه. مبارک دم:
گر همی پیر سحرخیزبه نی برّد تب
نی ببرید و بر آن پیر گرائید همه.
خاقانی.
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند.
حافظ.
حسین
حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن حسین. رجوع به حسین مغربی و حسین طبری و حسین قمی و حسین اوالی و حسین حاسبی و حسین واسطی و حسین بن بابویه شود.
حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن محمد. رجوع به حسین وفائی و حسین نقوی و حسین عاملی و حسین طغرائی و حسین صیمری و حسین خزاعی شود.
حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان.رجوع به حسین بمنی و حسین سملالی و حسین رومی شود.
حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن سلیمان.رجوع به حسین رشیدی و حسین حکیم و حسین طائی شود.
حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مبارک. رجوع به حسین موصلی و حسین زبیدی و حسین صیرفی شود.
حسین. [ح ُس َ] (اِخ) ابن حسن. رجوع به حسن واسانی و حسین عیناتی و حسین حلیمی و حسین موسوی و حسین دمیاطی شود.
حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد بحرینی. رجوع به حسین بحرینی و حسین عیثان و حسین عصفوری شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
پگاهخیز، صبحخیز،
(متضاد) دیرخیز
فارسی به ایتالیایی
mattiniero
فرهنگ عمید
آنکه هنگام سحر از خواب برخیزد،
فرهنگ فارسی هوشیار
پگه خیز
فارسی به انگلیسی
Early Bird, Early Riser
فرهنگ فارسی آزاد
حُسَیْن، مُصَغَّر حَسَن با همان معانی حَسَن.
حسین های جان باخته در کربلای ایران بسیارند، حسین نجی- حسین وحدت حق- حسین خاندل- حسین معصومی- حسین رستگار نامدار- حسین مطلق- حسین اسدالله زاده از متأخرین ایشانند. بقیه نیز به صِفَت حسین بودند،
معادل ابجد
1013